چیزی که قسمتی از آن سوخته شده باشد. که جزئی از آن سوخته و جزئی سالم باشد. که از آتش آسیب دیده اما به کلی نسوخته و از بین نرفته است: پس مردی از آن ترسایان انجیلی نیم سوخته برگرفت و سوی قیصر رفت. (مجمل التواریخ)
چیزی که قسمتی از آن سوخته شده باشد. که جزئی از آن سوخته و جزئی سالم باشد. که از آتش آسیب دیده اما به کلی نسوخته و از بین نرفته است: پس مردی از آن ترسایان انجیلی نیم سوخته برگرفت و سوی قیصر رفت. (مجمل التواریخ)
زغال درخت بید که آنرا برای تصفیۀ شراب بکار برند: زان می گلگون که بید سوخته پرورد بوی گل و مشک بید خام برآمد. خاقانی. مجلس غم ساخته است و من چو بید سوخته تا بمن راوق کند مژگان می پالای من. خاقانی
زغال درخت بید که آنرا برای تصفیۀ شراب بکار برند: زان می گلگون که بید سوخته پرورد بوی گل و مشک بید خام برآمد. خاقانی. مجلس غم ساخته است و من چو بید سوخته تا بمن راوق کند مژگان می پالای من. خاقانی