جدول جو
جدول جو

معنی سیم سوخته - جستجوی لغت در جدول جو

سیم سوخته
(مِ تَ / تِ)
نقرۀ سوخته را گویند همچو مس سوخته و آهن سوخته و مانند آن، کنایه از نقرۀ پاک و خالص و نرم. (برهان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فَرْ زَ)
چیزی که قسمتی از آن سوخته شده باشد. که جزئی از آن سوخته و جزئی سالم باشد. که از آتش آسیب دیده اما به کلی نسوخته و از بین نرفته است: پس مردی از آن ترسایان انجیلی نیم سوخته برگرفت و سوی قیصر رفت. (مجمل التواریخ)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
مشوی یا مطبوخی که از درون خام و از بیرون بر اثر بسیار سوختن یا برشته شدن سوخته باشد
لغت نامه دهخدا
(چَ مِ تَ / تِ)
قسمی چرم که برنگ قهوه ای تیره است. چرمی برنگ قهوه ای تیره
لغت نامه دهخدا
(دِ تَ / تِ)
زغال درخت بید که آنرا برای تصفیۀ شراب بکار برند:
زان می گلگون که بید سوخته پرورد
بوی گل و مشک بید خام برآمد.
خاقانی.
مجلس غم ساخته است و من چو بید سوخته
تا بمن راوق کند مژگان می پالای من.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
سیاه چرده. سخت سیاه. (یادداشت بخط مؤلف) ، دشنامی است دده ها و کاکاها را. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سُ بِتَ / تِ)
زرگون. زرقون. زرجون. سلیقون. سندوقس. اسرب محروق. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(غَ زَ / زِ زَ)
نیم سوخته، نیم سوز:
ز آتش خورشید شد نافۀ شب نیم سوخت
قوت از آن یافت روز خوش دم از آن شد بهار،
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیم سوخته
تصویر نیم سوخته
آنچه کخ کاملا سوخته نباشد: (هیزم نیم سوخته)، قطعه ای از پارچه سوخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه سوخته
تصویر سیاه سوخته
آن که در آفتاب سیاه شده باشد بسیار سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم سوخت
تصویر نیم سوخت
آنچه کخ کاملا سوخته نباشد: (هیزم نیم سوخته)، قطعه ای از پارچه سوخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه سوخته
تصویر سیاه سوخته
((تِ تا تَ))
آن که در آفتاب سیاه شده باشد، بسیار سیاه
فرهنگ فارسی معین